نگاهی به رمان مردی در تبعید ابدی
«مردی در تبعید ابدی» عنوان رمانی از نادرابراهیمی است که بر اساس داستان زندگی محمدصدرشیرازی- ملاصدرای شیرازی (صدر المتألهین) نوشته شده است. آنچه این رمان را در بین سایر آثار نگارش یافته در این زمینه متمایز میکند، نگاه همزمان به داستان زندگی ملاصدرای شیرازی و سیر تکوینی اندیشهها و تفکرات عرفانی فلسفی وی است.
نویسنده در این زمان دو موضوع و رویکرد به ظاهر جداگانه اما به هم پیوسته را همزمان به پیش میبرد و مخاطب در زمان آشنایی با داستان سرگذشت و زندگی شخصی، شخصیت مرکزی رمان (ملاصدرای شیرازی) با چگونگی بروز و ظهور نطفههای اولیه تفکرات و اندیشههای فلسفی عرفانی و همچنین حکمت نظری ملاصدرای شیرازی آشنا میشود.
زمان، حالت سیالی در طول رمان دارد. نویسنده سعی کرده تمام ابعاد شخصیت ملاصدرای شیرازی را هر چند مختصر در درون متن بیاورد. اما زمان حال را برای روایت رمان روزهای اولیه تبعید ملاصدرای شیرازی از اصفهان(پاییتخت شاه عباس صفوی) به مقصد نامعلومی انتخاب کرده است. شروع خوانش ابتدای رمان در بین راه است و سطرهای اولیه متن با دیالوگی از فاطمه همسر ملاصدرای شیرازی آغاز میشود:
- آقا! خستهایم و بیمار. تن دختر نو رسیدهام در تب میسوزد.
شکایت نمیکنم و تا این لحظه میدانید. که گله نیز نکردهام. با شما بودن، چون شما صبور بودن را میطلبد. اما به خاطرتان میآورم که ماهها است آوارهایم آقا! از هیچ سو سکونتگاهی، راهی نیست که اگر باشد هم مسدودش کردهاند. مگر شما، آقا چه گفتهاید و چه کردهاید که دشمناتان به چنین عذابی مهمانتان کردهاند؟»
کلیت رمان از شانزده فصل جداگانه اما به هم پیوسته شکل گرفته است سر فصلهایی با عنوان مشترک «راه» زمان حال روایت رمان را تشکیل میدهند.
سر فصلها هر کدام با عنوانهای جداگانه و در فصلی جداگانه برهههای حساس و خاص از زندگی ملاصدرای شیرازی را به صورت فلاش بک برای مخاطب ترسیم میکنند.
در فصل« چند ورق از تاریخ نهم» نویسنده برای روشن شدن زمان و مکان وقوع حوادث رمان به نقل وقایع مستند تاریخی همزمان با حوادث و سرگذشتهای شخصیت رمان میپردازد:
«چهار سلطان صفوی، معاصر قهرمان داستان ما، محمد قوامی شیرازی، ملاصدرای، صدرالمتألهین، بودند، طهماسب اول، اسماعیل دوم، محمد خدابنده و شاه عباس اول، و من درباره هر یک از ایشان به اکراه چند کلمهای میگویم الا شاه عباس صفوی که حریف قدر ملای ماست و میماند شاید تا پایان داستان» نویسنده در کنار روایت سرگذشت شخصیت اصلی رمان- ملاصدرای شیرازی- گاه اطلاعات کوتاه و مختصری هم از سه فیلسوف و عارف نامدار معاصر ملاصدرا شیرازی که به لحاظ بالا بودن سن مقام استادان ملاصدرا شیرازی را داشتهاند، به مخاطب میدهد. این سه شخصیت بزرگ که در طول رمان سخت مورد علاقه ملاصدرای شیرازی هستند و ملای جوان همواره خود را در مقام شاگردان آن سه میشمارد و از این مقام شاگردی به خود میبالد به ترتیب علاقه ملای جوان عبارتند از:
میرمحمد باقر استرآبادی(میرداماد)
شیخ بهاءالدین عاملی (قاضیالقضات)
و ابوالقاسم میرفندرسکی.
در بررسی شخصیتهای کارآمد در طول رمان میتوان از این سه شخصیت به عنوان شخصیتهای مکمل نام برد.
چرا که زندگی ملای جوان در روزگاری که خشم و غضب زاهدان ریاکار درباری که همواره شاه جوان(شاه عباس صفوی) را علیه وی میشوراندند و این دسیسهچینیها علیه ملای جوان به اوج خود رسیده بود، با زندگی این سه نفر سخت به هم گره خورده و عجین شده است. در لحظاتی از رمان مرگ و زندگی ملای جوان به اعمال و سخنان این سه عارف و فیلسوف نامدار زمان بستگی دارد. ملای جوان را به بارگاه سلطان عصر(شاه عباس صفوی) میبرند. مرگ به لحاظ تهمت و افترایی که علیه وی به کار بسته شده است - در یک قدمی ملای جوان ایستاده است.
این سه نفر به طرفداری از ملای جوان برمی خیزند و به لحاظ جایگاه و اعتباری که بین سلطان عصر و دانشمندان و فیلسوفان زمان خود دارند از شاه جوان درخواست میکنند که از خون ملاصدرای شیرازی بگذرد و وی را به مکان نامعلومی تا ابد تبعید کند.
شاه با درخواست این سه نفر فیلسوف و عارف معتبر روزگار خود موافقت میکند، از خون ملاصدرای شیرازی میگذرد و تبعید ابدی ملاصدرای شیرازی از آن زمان و از آن مکان آغاز میشود.
اطلاعات داده شده از زندگی دوران کودکی ملاصدرا شیرازی در طول رمان از وضوح بیشتری برخوردار است. و برای مخاطب عام نیر قابل درک و هضم است چرا که ملای جوان هنوز آن پختگی لازم را کسب نکرده است، و تا حدودی با عامه مردم کوچه و بازار همسو است. اما این ارتباط رفتهرفته در طول رمان گسسته میشود. و ملای جوان روزبهروز از عامه مردم حتی پدر خود(ابراهیم قوامی شیرازی وزیر عصر خود) بیشتر فاصله میگیرد. در واقع درک سخنان ملای جوان برای دیگران مشکل میشود. به مراتب هر چه اکثریت عامه مردم از ملای جوان فاصله میگیرند( به دلیل عدم برقراری ارتباط کلامی) بزرگان و فیلسوفانا و دانشمندان به وی نزدیکتر میشوند. بیشترین بار پیشبردی رمان بر دوش دیالوگهای بعضآ طولانی رمان است که نویسنده به عمد برای بازنمایی اندیشههای ذهنی شخصیت مرکزی رمان« ملاصداری شیرازی - صدر المتألهین زمان) از آن بهره جسته است. این افراط در استفاده از دیالوگهای طولانی رمان را برای مخاطب خستهکننده میکند. در فصل«عاشق دریا به جانب عرق» مشروح نظرات ملاصدراشیرازی در مباحثه با یکی از استادان گمنام روزگار خود به صورت دیالگی طولانی در هفت صفحه آمده است.
نادر ابراهیم گاهی از ادامه روایت رمان باز میماند و به روایت اندیشهها و تفکرات ملاصدرای شیرازی در باب حکمت و فلسفه شیعی از جمله حرکت جوهری، تقدم وجود بر ماهیت و سایر مباحث مورد علاقه او میپردازد.
استقرار ملاصدرا در روستای کهک از توابع قم تنها در فصل «از راه به منزلگاه» برای مخاطب روایت میشود.
پایان بخش رمان، رسیدن نامه حاکم شیراز به روستای محل سکونت ملاصدرا« کهک» است که در آن از ملاصدراشیرازی خواسته شده است به شهر شیراز بازگردد و در مدرسهای که برای تربیت شاگردان زیرنظر وی در نظر گرفته شده مشغول تدریس شود و ملای فلسفه وحکمت روزگار با این پیشنهاد موافقت میکند و عازم شیراز میشود.
توضیحات نویسنده در مورد نامه حاکم شیراز از مستندات تاریخی نامه فوق میکاهد و آن را تا حدودی ساخته و پرداخته ذهن مردم کوچه و بازر جلوه میدهد. اما نویسنده مراجعه ملاصدرا به شیراز را با قاطعیت در پایان رمان میآورد.
منبع: سایت سازمان تبلیغات اسلامی
نظرات شما عزیزان:
[ پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:مردی در تبعید ابدی,نقدکتاب,کتابخانه عطاملک جوینی,
] [ 18:54 ] [ ،سعید فیضی، ][