نمی توانیم سخنرانی کنم نیست من می توانم سخنرانی کنم!!!

کتابخانه عمومی عطاملک جوینی

قفسه های کتاب کتابخانه عطاملک شهر نقاب به روی همگان باز است!!!

نمی توانیم سخنرانی کنم نیست من می توانم سخنرانی کنم!!!

 

من می توانم مثل سخنرانان بزرگ سخنرانی کنم . چون هر وقت مسئولیتی را به عهده می گیرم ، پی آمد های آن را نیز از آغاز تا پایان می پذیرم و با این مهارت ، عملا توانائی و خود باوری را به خودم و اطرافیانم تأکید می کنم . در فرهنگ واژه هائی که برای خودم نوشته ام ، شکست در هر سخنرانی را تجربه معنا کرده ام و از شکست های بیشتر که همان تجربه های بیشتر است ، هرگز هراسی ندارم . تکرار و تلقین را همیشه جدّی گرفته ام و فهمیده ام که هیچ چیز به اندازه تکرار و تلقین هر مفهوم مثبت ؛ و عبارت ها و جمله های تأکیدی مؤثّر ، نمی تواند ضمیر ناخودآگاه مرا و مخاطبانم را تحت تأثیر قرار دهند .

من می توانم سخنرانی کنم چون همه را همیشه بخشوده ام و می دانم همه آن ها که به گذشت از دیگران ایمان دارند ، سرشار از توان خود اتّکائی و خود باوری اند . همان ها که روحی بزرگ ، پربار  و آزاد دارند . و فهمیده ام ضمناً که کاری زیباتر از دوست داشتن مخاطبانم نیست که البته پس از عشق ورزیدن به خودم ، دومین عامل بنیادی و مهم اعتماد به نفس من در سخنرانی هاست .

من می توانم سخنرانی کنم چون برای عزت و کرامت انسانی خودم ارزش و احترام بسیار قائلم . خودرا " ما "  خطاب نمی کنم و می گویم " من "  و عقاید خودم را فقط از جانب خودم می گویم . و سعی نمی کنم همه مخاطبان را راضی نگه دارم چون مجبور می شوم ارزش ها ، باورها و سلیقه های گوناگونی را همزمان بپذیرم . و می دانم نباید با مخاطبان هر سخنرانی ام  مقابله کنم چرا که همیشه دست کم نیمی از مخاطبانم ، با اندیشه هایم مخالفند و باید آن را معمولی و عادی تلقّی کنم .

من می توانم سخنرانی کنم چون آموخته ام که با دیگران مشورت کنم اما خودرا به دیگران وابسته نکنم و دانسته ام اعتماد به نفس با هر نوع وابستگی منافات دارد و همیشه به هنگام سخنرانی ، هیئت و حالت آن هارا به خود می گیرم که موفق ، مصمّم ، پرتلاش و برخوردار از توان بالای اعتماد به نفس هستند . و در همه کارهایم ، از عظیم ترین نیروی هستی ، یاری می طلبم و این مدد جوئی به هنگام هرسخنرانی ضمن ایجاد ارتباط نزدیک تر با خدایم و توکل به او ، بیش تر می شود . و گفته اند و من دیده ام همه آن ها که افسرده و کم ظرفیت و کم روحیه هستند ، بدون استثناء ، تنفس سطحی دارند و میزان تبادل هوا در هردم و باز دمشان بسیار کم است و این ها نمی توانند از احساس اعتماد به نفس برخوردار باشند . من از این دسته نیستم . تنفس عمیق را همیشه تمرین می کنم تا با صدائی دلپذیر ، پر حجم و رسا ، سخنرانی کنم .

من می توانم سخنرانی کنم چون همیشه بر لب ، تبسم دارم و هنگام هر سخنرانی در هر مکان و زمان ، می بینم مخاطب به مخاطب ، حس می کند که تبسم و لبخندم ، نشان از آن دارد که دوستش دارم و دوستم خواهد داشت و سخنم را خواهد شنید و از حضورش در آن سخنرانی ، لذت خواهد برد و با خاطره ای خوش ، خواهد رفت . من در سخنرانی ها ، در جستجوی کامیابی مخاطبان و موفقیت  خود هستم هر چند کوچک . هدف ها و موضوعاتی انتخاب می کنم که قابل فهم و دسترسی همگان باشند . از درک سخنانم لذت ببرند و برای فهم حرف هایم ، به رنج نیفتند . از هر گمان و اندیشه منفی ، از هر بیان و حرف منفی و از توجه به خرده گیری ها و انتقادهای نا روای مخاطبانم پرهیز می کنم .

من می توانم سخنرانی کنم چون هر اشتباهی که انجام دهم ، به خود می گویم آن را به هر شکلی جبران خواهم کرد به جز با سرزنش خود . احساس گناه و خطا نمی کنم . این احساس ، یعنی تأیید نکردن خود و شاید یعنی سرزنش خود . برای خود و مخاطبانم ، همراه  با هم ، ارزش قائلم . هم فرصتی را برای خود در نظر می گیرم تا آن گونه شوم و آن گونه بگویم که باید آن گونه باشد و هم فرصتی را برای مخاطبانم که از من چه می خواهند ؟ و چه باید بگویم تا بر دل آن ها اثر کند ؟ گرچه الزام به انجام وظیفه ، مقدم بر الزام به نتیجه است .

من می توانم سخنرانی کنم چون از خود انتقاد شدید نمی کنم و می دانم این کار ، زمینه بهتر سخن گفتن مرا فراهم نمی کند . از ستایش خود و از تواضع بی جا و بسیار در برابر مخاطبان پرهیز می کنم و فقط در خلوت خود ، از خود به خوبی یاد می کنم و ضمن این یاد ، جنبه های مثبت و منفی خودرا حتما در نظر می گیرم . فقط با خود که هستم ، خودرا ستایش و تشویق می کنم بخاطر حتی کوچک ترین کار خوبی که انجام داده ام . به خودم عشق می ورزم ، خود شیفته می شوم ، عاشق جسم و روحم می شوم تا اعتماد به نفس داشته باشم و برای رسیدن به خود شیفتگی ، سعی می کنم شناخت و درک درستی از خویشتن خویش داشته باشم . نا رساها را رسا کنم ، نا شیواهارا شیوا کنم و نا توانائی هارا توانایی  و قدرت .

من می توانم سخنرانی کنم چون با جسم خود به خوبی رفتار می کنم . می دانم حنجره و صدایم ، ابزار و سرمایه من برای سخن گفتن است و باید مراقب سلامت و قدرت آن ها باشم و همیشه هستم . من واقعا خودم و حرفه ام و مخاطبانم را دوست دارم و می کوشم از هرچه به روح و جسم و تن و حنجره و صدایم آزار می رساند و به سلامت و نشاطم آسیب می زند ، دوری کنم . مثلا هرگز پرگویی نمی کنم ، پرخوری نمی کنم و بیش از اندازه نیاز و مجاز نمی خوابم .

من می توانم سخنرانی کنم . همیشه ، همه جا و برای همه هم نوعانم و همه مخاطبانم که دوستشان دارم و دوستم دارند . من اشرف مخلوقاتم . جاندار ناطق . از نسل خلیفه خدا در زمین . از تبار آدم . موحودی مختار و متفکر . اجتماعی و اهل انس و الفت و گفت و گو با موجودی به نام انسان . انسانم و از سخن گفتن با انسان های دیگر ، وحشتی ندارم .



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ شنبه 5 بهمن 1392برچسب:فن بیان,اصول سخنرانی,استرس سخنرانی,فن خطابه,فن تدریس,,

] [ 8:32 ] [ ،سعید فیضی، ]

[ ]